هرکی منو میبینه میگه چه پرانرژی،چقد موفق،چه خوش ذوق ولی میدونی واقعیت چیه ؟
واقعیت اینه من غرق استرسم ولی نشون نمیدم...
کوچیک ترین موضوعات باعث میشه ساعت ها فکر کنم و اعصابم خورد شه...
احساس سختی و فشار، ناراحتی، بیحوصلگی، اورثینک، و بی اعتمادی داره منو میخوره...
من با يه نخ خيلى نازک به اين دنيا وصلم و در عین حال تلاش میكنم كه اين نخ نازک بريده نشه تا فقط بتونم شرایطمو عادی نشون بدم...
بهتر بگم من تو ظاهر رو پاهام وایسادم،گاهی میخندم و گاهی گریه میکنم...
اما حقیقت اینه که خستم...
میخوام فرار کنم....
میخوام برم گم و گور بشم...