حالم خیلی بد لطفابدون جبهه گیری راهنماییم کنین واقعا ظرفیت نصیحت ندارم
شوهرم تنبله همش دنبال اینه ک ی پولی ی جایی بزاره خرجمون در بیاد تن ب کار نمیده اول ازدواج سرباز بود نصف روزه میگف من خستم نمیتونم بعد خدمت برم سر کار
بعدش ک معاف شد چند وقت تو خونه بود و دریغ از کار بعد وام ازدواج منو گرف باهاش ی جا سرمایه گذاری کرد اون تایم خیلی خوب بود ولی اون هم دچار رکود شد باز بی پول شدیم پول رو از اونجا گرفت زد تو کار تولیدی که اون هم نتیجه نداشت و بازاری ها پولشو نمیدادن بعد جنسا رو فروخت ب رفیقش قرار بود دوماهه پولشو بدن ک ندادن این از این بعد گفت ی جا سرمایه میخواد شیش ماهه برمیگرده و فلان طلاهامو فروخت شیش ماهش شده دوسال چون طرف حساب دولته خیلی بدقول هستن و امروز فردا میکنن چون برای این سرمایع گذاری پول لازم داشت از کسی قرض کرد گفت یکساله میدم ک پول نیومد و بخاطر قرضمون ی خونه رو تو شهرستان فروخت پول بنده خدا رو داد با بقیه اش میشد ی کاری کرد ک اونم برداشت داد رفیقش که بچش مریضه عمل کنه از ی جا ی صد میلیون رسید دستمون پنجاهشو ی جا گذاشت ب عنوان سرمایع ک بازار خراب شد و پوله سودی ندارع عملا در هیچکدومش هم نمیگه این کار رو بکنم یا ن ؟پدرش فوت کردن و از من و مادرشم حرف شنوی نداره مردم روز ب روز پیشرفت میکنن ما پسرفت این وسط خدا خواست و ی بچه بهمون داد اصلا امادگیشو نداشتیم بخدا مضحکه خاص و عام شدیم دست از رفیق بازیشم برنمیداره مرد بدی نیست ولی خیلی تنبله و بی فکره ی چیزی هم بهش میگم برمیخوره و قهر میکنه همش توقع داره من خرج نکنم دوسال اومدیم خونه خودمون این وضع منه بعد شیرم بشدت کم شده خودم میفهمم از حرص و جوش بهش میگم میگه جوش نزن درست میشه اخه چجوری درست میشع؟؟همه چیو ب فنا دادی چی میخواد درست شه؟