مادر شوهرم ادم خوبیه و مشکل نداریم فقط میریم خوشون یا جایی توقع داره همش باهاش حرف بزنی یا یکم ساکت باشی تو تیوی یا گوشی باشی اعتراض میکنی منم حوصلم نمیگیره هی بگم چه خبر اینجا چی یود فلان جا چی شد یا اون هی تعریف کنه هم من هم همسرم مدام باید حرف بزنیم و سرشون گرم کنیم شما در چه حد صحبت میکنید دیگه بعضی وقتا استرس میگیرم هی فکر میکنم یچی بگیم چس بگم
با نی نی سایت آشناش کن
همشون همینن حوصله کن مجله اخبارای گوشی براش بگو فیلمی چیزی براش تعریف کن همشون همینن بیچاره ها چارسال دیگه نیستن😢
این من باید عروسش میشدم. وقتی میفتم رو دورِ حرف دیگه ول کن نیستم، فقط چرت و پرت میگم دهنم بسته نمیشه تا زمانی که یکی یه چیز بگه که بهم بر بخوره یا اینکه فکم درد بگیره😁
هعی خدا
اینجا بیاد دیگه تصمیم میگیره حرف نزنه
رفت و آمدی ندارم باهاش حوصله حرفاشو ندارم همش از خودش تعریف میکنه و غرغرهایی که به پسرش نمیتونه بکنه به من میکنه
والا مادرشوهر من بدتر بود کل خاطرات ناراحت کننده شوهرم رو تعریف میکرد، زخم زبون میزد، ضایعم میکرد،تیکه میپروند، مقایسه میکرد و ....
خداروشکر که خلاص شدم😁
خانواده شوهر من اینقد صحبت میکنن ادم سر درد میگیره
عزیزم من دیشب یکساعت و نیم تلفنی با پدرشوهرم ویکساعت نیم تلفنی با مادرشوهرم حرف زدم 😆
به شوهرم داشتم یه داستانی که پدرشوهرم گفته بود و تعریف میکردم بهم میکه اووووو چه حوصله ای داشتی نشستی گوش کردی 🤣
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
