چرت باید عذاب بکشیم تو بچه گی ولمون کردو رفت از پدذم جدا شد منو خواهرم موندیم وسط خیلی سختی کشیدیم خواهرم رماطیسم داشت خلی شدید بود تمش پدم میبرد بستری میکرد و اون خانم که مثلا مادرم بود به خوش گذرونی بود یه بار نیومد دیدنمون که حالمون روبپرسته چند باری اومد بعد چند سال ولی دیگه بهش اختیاج نداشیم.
پدرم هم رفت و ازدواج کرد و ماهم بچه بودیم فکر میکردیم برامون مادر میشه اولی تا دوسال پیش مادر بزرگم بودیم ولی برای یه مسائلی رفتم پیش پدرم و مادر ناتنی هی ازیت میکرد کتک میزد همش کارارو من میکردم هیچ کاری نمیکرد فقط غذا درست میکرد
و چند باری مادر بزرگم رفت جایی و خواهرم هم اومد پیش من و وقتی من بیرون بودم خوارم رو میزد و مذ از ترس اون به پدرم نمیگفتیم خواهرم بیشتر از من ازیت شد من ازدواج کردم سه سالی هست و خوارم دوسال پیش فوت کرد قلبش سوراخ شده بود حالش بد بود نمیشد بره اتاق عمل 😭
دیشب به من همسرم زنگ زد گفت مامانت مرده منم بدون هیچ عکس العملی گفتم باشه چون دیگه بهش هسی ندارم فقط استرس گرفتم هنوز یه خوهار ناتنی دارم که از مادرم هست که بهزیزستی گرفته از مادرم
سه تا بچه رو عذاب داد و سه چهار روز بود که مرده بوده و هیچ کس خبر ندادشته گاز خفه کرده بوده با همسرش هم خفه شده الان با عمم صحبت کردم گفت برو شهرستان هستن گفت برو خاک سپراری ولی خب دلم خونه نمیتونم گریه کنم نه راحتم همیشه حسرت مادر به دلم موند هنوز دلم اروم نشده بود تازه هفت ماه از فوت پسرم گذشته بود که باز مادرم مرد درسته دوستش نداشتم ولی خب دارم عذاب میکشم
چیکار کنم شما جای من بودین میرفتین؟