اولش باهام خوب بود ولی همینکه مهمون اومد نشست جلو مهمونا داشتم با اون و زنداداشم حرف میزدم که ی دفعه بهم گفت پاشو پاشو برو چایی بیار دست گذاشت رو پام هلم داد یواش که پاشو بعدشم خیلی جلو مهمونا باهام سرد برخورد کرد باهاش حرف میزدم بی محلی میکرد بنظرتون دیگه نرم عیادتش؟
چیکار بوده مگه؟
برو ولی دلیل کارش ازش سوال بگیر
ناراحت نباش چون باهاتون راحته و طور دیگه ای روتون حساب میکنه نه مثه غریبه
از بدجنسی نبوده
حالا خودت پا میشدی یه حرفی من رفتم کمک خواهرم حتی لباساشم شستم اما هم خودش هم شوهرش قدر دونستن کلی تشکر کردن اینکه دستور بده خیلی بده
به نظرم از رو صمیمیت بهت گفته چایی بیار بعدم خب مهمونا رو باهاشون حرف نزنی ناراحت میشن تو خواهرشی خودتم باید با مهمونا حرف میزدی که به اونا خوش بگذره.در واقع ونگار خونه خودت بوده
به نظرم چون باهات راحت بوده ازت خواسته پذیرایی کنی
خیلی نگرانش بودم خدا میدونه تو زندگی خیلی بهم ضربه زد هیچ وقت برام خواهری نکرد از ته دل خیلی بهم تیکه و طعنه کنایه میزنه ولی باز من نگرانش بودم امروز تو راه که میومدم با خودم گفتم کاش بجای اون برا خودم دعا میکردم هنوز برا خودم ی بارم دعا نکردم
روی جزئیات رفتار آدم ها حساس نشو دور از جون دیوونه میشی
خواهر خودم خیلییی زیاد بی معرفت بود بهم تهمت میزد و هزار تا اذیت دیگه ولی نصف شب بهم پیام میداد حالم بده میدوییدم میرفتم پیش بچه هاش تا با خیال راحت بره بیمارستان الانم باهاش ارتباط عادی ندارم ولی خوشحالم که خوب شده و توی اون روزهای مریضی تنها نبود من از غیرت خودم رفتم نه لیاقت اون
اخه من نه خونه برادرام میرم نه با فامیل در ارتباطم خواهرم فقط همین یکیو دارم تا الان شهر دیگه بود امسال اومده شهر ما دلم خوش بود دیگه تنها نیستم ولی امروز تصمیم گرفتم با اونم مث بقیه رفتار کنم و دیگه خونش نرم بی لیاقتی خودشو ثابت کرد
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
4 ثانیه پیش
5 ثانیه پیش
10 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
