برادرم پيش شوهرم كار ميكرد و بهش خونه داده بود،داداشم از سركار شوهرم اومد بيرون و شوهرم همش ميگفت من نميخام ديگه خونش هم اينجا باشه،خلاصه منم هي اصرار گناه دارن نكن اين كارو و بلاخره اين كار شدو از خونمون بيرونش كرد،اونا رفتن و بعد ي مدت ب گوش شوهرم رسوندن ك برادرم پشت شوهرم كلي حرف زده و رفته،شوهرم انقدر داغ كرد وبينمون ناراحتي شد،ك حق نداري ديگه بري و بياي باهاش،صبر كنيد تا بگم
بگو
خلاصه منم باهاشون در ميون گذاشتم اون هم قسم و ايه ك بخدا من نگفتم،حالا اون حرف هايي هم ك زده شده بود حرف هايي بود ك تو واقعا بين شوهرم و برادرم بوده،خلاصه حالا من هي ميخام اينارو اشتي بدم ولي شوهرم بد كينه گرفته
گزاشتی لایک کن
ميگه اگه بياد باهام صحبت كنه محلش نميدم،چكار كنم تروخدا ،خيلي اعصابم خرابه
به نظرم سعی نکن اشتی بدی الان هردو طرف عصبانین یه مدت بگذره اروم میشن
زمان حلش میکنه اصرار به آشتی نداشته باش فعلا هر دو داغن
به شوهرت بگو من کاری به دعوای شما ندارم پای منو وسط نکش
باید ی مدت بزاری بگذره از این موضوع
خب داداشت از پیش شوهرت رفت دیگ چرا گفت از خونه برن.ی مدت صبر میکرد بعد
اگ بدون دعوا رفته کار همسرت بد بوده اگ بحث کردنو جدا شدن خب دیگ لجبازی کرده گفته خونمو بده
اینجوری دلخوری پیش اومده داداشتم رفته پشت سرش بدگویی کرده
شما سکوت کن اولویت با زندگی زناشویته
هیچی در مورد این موضوع نگو سکوت کن و رفت و آمد کم کن خودش درست میشه
واسه آشتی هم عجله نکن بزار آروم بشن بعد مناسبتی چیزی بود آشتیشون بده
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
