دو ماه پيش
تو يه خيابون كه خونمون اونجا بود(طلاق گرفتم)
توي همون خيابون شوهر سابقمو بعد دو سال ديدم
سعي كردم نگاش نكنم اون دور زد دوباره و رفت
هنوز يادم مياد چهرش حالم بد ميشه
اون لحظه فقط دلم ريخت از اين همه غريبه شدن 😊
دلم ميخواست برم تو بفلش ساعت ها گريه كنم از بلايي كه سرم اورد
زخمي كه درست كرده فقط خودش ميتونست ترميم كنه
خلاصه اينكه خيلي درك ميكنم حالتة