سلام شوهرم پسفردا ماموریت داره .
میگه من امشب برم ویلای بابام تو کرج اونجا بخوابم که صبح راحت تر برم ماموریت شمال .
ترافیک نکشم.
میگه شما هم بیاین اونجا بمونین من برم برگردم. اونجا وسط یه جاییه که خیلی خلوت و هیچکی نیست دور و برش پر کارگر . من خیلی میترسم تنهایی با دوتا بچه . در و پیکر درست و حسابی هم نداره .
میگه نیاین من خودم میرم پس .
اصلا حس خوبی ندارم اعصابم بهم ریخته . چوم قبلا خیانت کرده فکرم هزار راه میره .