دوروز پیش خانوادش مهمونمون بودن
دوباره وسواسش شروع شد بعد رفتنشون
کل خونه رو داره میشوره
عکسها ی رو دیوار اسپری خورده بهشون خراب شدن
دو روزه درگیره خونمون
دست و دلم به هیچکار نمیره
همه خونه رو شست
هنوزم شستنی داره
دستکشهای ظرفها رو انداخته دور
عصبی شد زد استکانها رو شکست
نمیفهمه مساله یه دستکش نیست
مساله روانمه که بهم ریخته
کاش میتونستم جدا بشم
کاش شرایط مالیم جور بود
کاش جایی برای رفتن داشتم
وای بچه ها
داره قلبم وامیسته تو این زندان