ای ستاره، ای ستارهٔ غریب!
از بشر مگوی و از زمین مپرس
زیر نعرهٔ گلولههای آتشین
از صفای گونههای آتشین مپرس
زیر سیلی شکنجههای دردناک
از زوال چهرههای نازنین مپرس
پیش چشم کودکان بیپناه
از نگاه مادران شرمگین مپرس
در جهنمی که از جهان جداست
در جهنمی که پیش دیدهٔ خداست
از لهیب کورهها و کوه نعشها
از غریو زندهها میان شعلهها
بیش از این مپرس
بیش از این مپرس
ای ستاره، ای ستارهٔ غریب!
ما اگر ز خاطر خدا نرفتهایم
پس چرا به داد ما نمیرسد؟
ما صدای گریهمان به آسمان رسید
از خدا چرا صدا نمیرسد؟
بگذریم ازین ترانههای درد
بگذریم ازین فسانههای تلخ
بگذر از من ای ستاره، شب گذشت
قصهٔ سیاه مردم زمین
بسته راه خواب ناز تو
میگریزد از فغان سرد من
گوش از ترانه بینیاز تو!
ای که دست من به دامنت نمیرسد
اشک من به دامن تو میچکد
با نسیم دلکش سحر
چشم خستهٔ تو بسته میشود
بی تو در حصار این شب سیاه
عقدههای گریهٔ شبانهام
در گلو شکسته میشود
شب به خیر…!
فریدون مشیری