2737
2734

از صبح تا الان یاد خاطرات و ازارهای پدر مادرم و زن بابام افتادم ساعت ها گریه میکنم حالم خرابه قلبم وحشتناک داره تیر میکشه

ده بارم مشاوره رفتم اما حالم خوب نشد همش صحنه ای که پدرم وسایلم ریخت بیرون خونه و ما رو پرت کرد بیرون تا که زن دومشو خونه بیاره میاد جلوی چشمم حالم خراب میشه

یاد ناسزاهاش زجر دادناش میوفتم روانی میشم

یاد روزایی که بهمون غذا نمیداد اما برای زنای هرزه بهترینا رو تهیه میکرد 

یاد خواستگارام با بهترین موقعیت ها میوفتم که بابام نمیزاشت باهاشون ازدواج کنم منو مجرد نگه داشت گفت میخوام خواریت بیوفته زجر بکشی

یاد این میوفتم که برادرمم ولمون کرد

یاد اوارگی بدبختی خودم خانوادم یاد بیکسی هام

یا هر دختری می بینم باباش کنارشه یا محبتش میکنه دلم میخواد سر بزارم بمیرم 

دوست دارم بمیرم برای این همه زجر بدبختی که توی سن پایین عایدم شد

قلبم وحشتناک داره تیر میکشه دستم تا انگشت فلج شده چکار کنم خیلی نابودم

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731
2738

این که پدرت اذیتتون کرده یه طرف،این که خودت هم خودت رو نابود می‌کنی یه طرف.

داری خودت رو فلج میکنی،باید از خودت بیشتر بترسی.

ولتون کرد که کرد،زندگی که تموم نشده.مگه همه پدر ،مادرها خوبن؟

منم همین الان خواهر ومادرم باهام بدن.یه موقعهایی میخواستم روابط درست بشه با باج دادن.حالا پذیرفتم که آدمها هم مثل هم نیستند.

خودت ،خودت رو دوست داشته باش.با مرثیه سرایی به جایی نمیرسی

عزیز مال عصابت ی مدت بیخیال باش خب میشی بهت بگم قرص عصابم فایده نداره عوارضش بدتر بعدم هی دوزش بیشتر میکنن دوز پایین اثر ندارع 

ب خودت بگو اونا لیاقت اشک های من اینکه بهشون فک کنم رو ندارن هی یاد خودم افتادم با این تفاوت ک من ت خونه پدرم از گل بهم نازک تر نگفتن بعد همسرمو خانواده همسرم با من ک چ نکردن یادم میوفته دیوانه میشم🥲🥲🥲🥲🥲از کتک فوش و خیلی حرفای دیگه واسه من کم نزاشتن الان جوری از خانواده همسرم متنفرشدم ک دوس ندارم برم خ‌ونشون

میشه خواهش کنم برایه شفایه کاملم یهصلوات مهمونم کنی 😍😍😍

عزیزم هرکس یجور مشکلات داره، منم اللن خراب عالمم، ولی مگه چه میشه کرد باید پذیرفت وگذر کرد، ازدواج هم چندان آشی نیس، ولی تو باید بفکر خودت وسلامتیت باشی، من خودمم یه شب کامل نخوابیدم از استرس وفکر صبش انگشت دستم اصلا تکون نمیخورد،، مگه ما که اینهمه خودمونو زجر میدیم کسی براش مهمه همین شوهر من اصلا براش مهم نبود تازه از ناراحتی ومریضی من بیشتر خوشحال میشه،، دیگه منم تصمیم گرفتم بخاطرخودم به بی مهری وبی اهمیتی شوهرم، بی اهمیت بشم سخته خیلیم سخته ولی یکبار برای همیشه اگه ادم بتونه وصبر کنه برای آینده خودش بهتره،، توام به گذشتت فکر نکن بپذیر بزار کمرنگ شه،، کدوم استانی عزیزم

یک، بغل، حرف، ولی محض نگفتن دارم.... 
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز