ننهم میگفت:مرد بی زن عین مرغ مهاجره
جایی خونهش نیست
وِیلون میگرده تا آخرش گیر کنه
یا به تور دل یا به طوق مرگ
اما همینم ننهم نذاشت باب دلم زن بگیرم
همون موقع ها که عاشق دختر شعبون قصاب شدم
تا فهمید کاسه ی کولی رو داد دست آب و گفت:دیگه چی؟ خوشم باشه..همینم مونده دختره اون مردک زمخت ناخن خشک رو بگیری..
گفتم ننه پنشتا انگشت که شکل هم نیستن..
دختر خوبیه..صنمی با اقاش نداره
ولی مرغ ننه یه پا داشت و تهدیدم کرد به حروم کردن شیرش و عاق ابدی
منم که از دار دنیا همین یه مادرو داشتم قید عاطی رو زدم
گفتم یه مدت بگذره، ننه آروم شه دوباره میگم خاطر عاطی رو میخام
آخه من چکار پدرش داشتم..
من پاکباخته ی خود عاطی بودم که از برگ گل قشنگ تر بود و از خورشید مهربونتر
ولی ننه فکر می کرد فقط ما اصیلیم و تخم و ترکهمون به آدم حسابیا میخوره..
سر همینم یه روز جلوی عاطی رو گرفت و خط و نشون کشید که پاتو ور دار از گلیم پسر من..
'
چه آبروریزی شد بماند..
سر سال هم نشده عاطی رو شوهر دادن به یه نظامی و از شهر رفت..
ننه هم دید من پکرم رفت خواستگاری و منو زن که نه..شوهر داد.. .
'
خیلی سال گذشته
دخترم شده قد عاطی اون روزا
اما نور به قبرت بباره ننه
که من هنوزم مرغ مهاجرم
منتظرم گیر کنم به طوق مرگ
بیام اون دنیا ازت بپرسم:
واقعا اگه شیرتو حلالم نمیکردی..چیمیشد؟
✍نسرین قنواتی