تا معصومه جون بیان من خاطره رانندگی م رو بگم براتون😅
من چهارسال پیش گواهینامه گرفتم
اون هم به اصرار همسرم
درحالی که هنوز ماشین نداشتیم و امیدی هم نداشتیم که به این زودیا ماشین دار بشیم
پروسه گواهینامه گرفتنم دوسال طول کشید
چون یه مدت کلا بیخیالش شدم
و کلا همه چی فراموشم شد
و بلاخره یک هفته مونده به اینکه کارتکسم باطل بشه
بار ششم قبول شدم😍😂
۶ ماه پیش خدا بهمون کمک کرد
و حین ساخت خونه، تونستیم ماشین دار بشیم
همسرم خیلی دنبال ماشینی بود که بی رنگ نباشه
تا بدون استرس رانندگی کنیم
چون هردومون تازه کار بودیم، البته که من بیشتر😁
خلاصه ماشین موردنظر با قیمت عالی خریداری شد
از اونجایی که رانندگی در خون آقایون هست
ایشون بسیار ریلکس سوار میشدن
و دو روز هم به من آموزش دادن
آموزش که چه عرض کنم
تا سر کوچه میرفتیم و برمیگشتیم
روز سوم گفتن برای به نام زدن ماشین خودم تنها برم😧
چون قراربود به نام من بشه
گفتم نمیتووونم زوده هنوز
گفت نترس میتونی، من نمیتونم مرخصی بگیرم😌
خلاصه با برادرم هماهنگ کردم
رفتیم ولی کارم انجام نشد
منو رسوند خونه مامانم
از اونجایی که یه مقدار جوگیر تشریف دارم
به مامانم گفتم بریم سرمزار مادربزرگم
مامانمم خوشحال قبول کرد 😂
به اولین چهارراه که رسیدیم زدم پشت یه سمند😂
انقدر نابلد بودم که حتی نمیدونستم باید برم یه گوشه بایستم
تا ماشینو چک کنه
خدا امواتشو بیامرزه، مرد خوبی بود
همون طور که پشت چراغ قرمز بودم😂، گفت چیزی نشده برو