سلام
یه بار حدودا ساعت ۱۱ شب بود که بخاطر انتقال دادن پول و هوا خوردن گفتم برای اولین بار برم بیرون یکم بگردم و پیاده رفتم چون جایی که میخواستم برم پیش خونمون بود
همین که شروع کردم به راه رفتن رسیدم به پارک و اونجا چند نفر مزاحم شدن یکیشون گفت طرف دختر بچه اس مزاحم نشو اون یکی ادامه می داد
و با سرعت سعی کردم از پارک خارج بشم حالا تو همون حین حس کردم یکی دنبالمه و تو اون تاریکی کم مونده بود بیوفتم یهو سر از زمین فوتبال در آوردم که دورش تور بود استرس گرفتم که نکنه طرف بیاد منو اونجا گیر بندازه چون بسته اس و زود از اونجا اومدم بیرون
و خب در نهایت به جایی که میخواستم برم رسیدم اون پسره هم تا اونجا دنبالم بود حتی وقتی داشتم کارمو تو عابر بانک انجام می دادم وایساده بود و حرف میزد برای خودش یا منتظر بود تموم کنم و من میدونستم اگه بگم برو نمیرفت چون مزاحم مزاحمهههه
و چون استرس گرفته بودم دستم شروع کرد به لرزیدن امیدوارم ندیده باشه
و در آخر هرطور شد سعی کردم زود و با سرعت خودمو دور کنم
وقتی کارم رو تموم کردم و سرم رو چرخوندم طرف گفت چقدر سرد (عصبی بودم و کل عصبانیتم از چشمام پیدا بود) گفت نمیخوای جوابمو بدی؟ و من فراررر😂 خب حق داشتم اینا که حرف حالیشون نیست و با وحشت راه رفتم تا وقتی که رسیدم خونه کسی دنبالم نبود چون یهو سرم رو برگردوندم کسی رو ندیدم ولی وقتی وارد خونه شدم همین که در رو بستم صدای یه موتور اومد
تا الان میترسم شب تنها برم
ولیییی چکار کنم ترسم از بین بره و چیزیم نشه؟