من با خونواده ی شوهرم خیلی راحتمم
بعد اونا یه ترازو وزن کشی داشتن که خراب شده بود یه سالی افتاده بود همونجا شوهرم آورد خونه خودش درستش کرد و بردیم خونه ی پدر شوهرم ولی خیلی از روزها هم می آوردیم خونه ی خودمون
دیشب بعد چند روز رفتم تو آشپزخونه ترازو رو بردارم و تو دستم بود خواستم بیارمش خونه خودمون
خواهر شوهرم اومد بیرون گفت نه نبرش من رژیمم خودم هر روز نیاز دارم وزن کنم خودمو منم خندیدم اون گفت جدی میگم منم گفتم باشه مشکلی نیست نمی برمش