2733
2734

لطفا بعدش گزارش بزنید

هفت سال و نیمه ازدواج کردم و یه پسر شیش ساله دارم

خودم پدر مادرم جداشدن دوازده سالگیم و خونه بابا بزرگم زندگی می‌کردم

شاغلم و درآمدم خیلی خوبه و تقریبا هر سرمایه ای داریم با در آمد من بوده و ایشونم سهمش این بوده که حمایت کرده و تو مراقبت از بچه و  کارای خونه کمک کرده

سال آخر دانشگاه خیلی خواستگار با موقعیت در حد خودم داشتم ولی بدون استثنا میفهمیدن قضیه طلاقو منصرف میشدن

منم برگشتم خونه مادربزرگم و خب به نوعی اذیت بودم اونجا ؛ مشغول گذراندن طرحم بودم که یه خواستگار اومده اونجا منو ببینه کارمند بود و شرایط مالی خوبی نداشت من اصلا مدنظرم نبود با این شرایط ازدواج کنم ولی ظاهرش خوب بود و با شخصیت میخورد رفتارش اول جواب منفی دادم باز اون واسطه ای که معرفیش کرده بود خیلی اصرار کرد ک بیا تو محل کار من یه ساعت با هم حرف بزنید اگر خوب نبود قبول نکن

که بعدش از روی مدل حرف زدنش فکر کردم چه آدم خوب و مهربونو با احساسیه و با شخصیت 🙃

خلاصه اومدن خواستگار ی و نامزد کردیم بعدش

توی همون نامزدی کم کم خودشو نشون داد ولی من با خودم میگفتم من که بخاطر طلاق مامانم موقعیتامو از دست دادم الان بفهمند خودمم نامزد کردم و بهم خورده دیگه میگن اینم مثل مامانشه( اون موقع سنم کمتر بود و تو اون خونه اذیت بودم و فکرم درست کار نمی‌کرد)

تحمل کردم و ب کسی چیزی نگفتم و گفتم درست میشه

خیلی زود هم ازدواج کردیم و بازم از همون اول اذیتاش رو شروع کرد سر مسایل الکی خیلی زود عصبی میشد داد میزد پیش بقیه ادمو ضایع میکرد نمی‌فهمید تو چه موقعیتی هست احترام نگه داره

سر بچه های داداشش یا خانواده ش الکی حساس شده بود فک میکرد من میخام از خانواده ش جداش کنم یا حسادت میکنم و فقط منو اذیت میکرد ( ک بعد از یکی دو سال کم کم متوجه شد چقد بهم بد کرده و چقد کاراش اشتباه بوده و اعتراف کرد خودش)

ناخواسته باردار شدم خواستم سقط کنم نذاشت و دیگه تو مسیری قرار گرفتم که حس میکردم برگشتی نداره

انواع و اقسام بی حرمتی داد زدن حتی چند بار کتک زدن رو داشت و من صدام در نیومد ؛ پیش دوستامون می‌رفتیم جلوی اونا سرم داد میزد نمیتونست خودشو کنترل کنه , بچه م دو ماهش بود گریه میکرد صورتشو فشار داد که چرا ساکت نمیشه میخام درس بخونم

تمام این سالها هم منو اذیت کرد هم پسرمو و ادعا داشت ک من بد تربیتش کردم ( درصورتی ک زمانهایی ک من سر کار بودم و پیش بابا مامانش میذاشتیم و هرچی میخاست بهش میدادن یکم لوس شده بود) و از بچه یه توقعاتی داشت که مثل آدم بزرگسال درک کنه و شلوغی نکنه و بشینه یه گوشه بگه چشم ( از حق نگذریم یکم زیادی شیطونه پسرم )

این اواخر یکم دعواهامون کمتر شده بود ولی یه دلیلش این بود که من دیگه کامل ازش سرد شده بودم و فقط سرمو به کار و به پسرم گرم میکردم و دیگه توقع یا انتظاری ازش نداشتم زیاد

اونم تو یه سری چیزا بهتر شده بود پیش بقیه یکم بیشتر کنترل میکرد خودشو

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

ولی بازم چند وقت یکبار یهو قاطی میکرد و از کوره در میرفت و یه جوری داد میزد ک تن و بدن منم می‌لرزید چه برسه به پسرم ؛ اونم سر چیزای بی ارزش و الکی

مثلا با پسرم خوب بود می‌خندید بازی میکرد یهو عصبی میشد از دستش و نعره میکشید سرش که چرا ب حرفش گوش نمیده و ب مدل خودش بازی میکنه

نمیگم منم ایده آل بودم ؛ اولش واقعا بهش علاقه داشتم و میرفتم سر کار دلم براش تنگ میشد

براش چای میبردم شعر می‌نوشتم براش

باهاش شوخی میکردم بهش ابراز علاقه میکردم در حد خودم ؛ اما از بس اذیتم کرد و ناراحتم کرد که دیگه هیچ حسی برام نموند و رفته رفته سرد شدم تا جای که دیگه فقط برا رفع تکلیف ک صداش بیفته باهاش رابطه داشتم و همش مجبور بود ادا در بیارم ک اره منم لذت میبرم تا این کارشو تموم کنه بره ؛ بعد بچه هم ک دیگه جاشو جدا کرد که راحت بخوابه چون مثلا داشت درس میخوند

این اواخر می‌گفت باید پیش هم بخوابیم ولی دیگه من واقعا دلم نمی‌خواست چون دیگه فراری بودم ازش

2731

خلاصه زندگیمون فقط می‌گذشت و من دیگه هیچ ذوق و انگیزه ای نداشتم برا ادامه ؛ اما برا طلاق همیشه یه ترسی تو دلم بود حس میکردم تنها میشم چون با خانوادم خیلی ارتباط نداشتم و حس خوبی نداشتم از حضور تو جمعشون؛ اما دیگه امسال داشتم هر کاری میکرد و اذیتم میکرد یادداشت میکردم که بعدا یادم نره رفتاراشو و تو اولین دعوای شدید دیگه جدا بشم

که تو همین مدت گندش دراومد ک با دوستم که مجرده و دوازده سال ازش کوچیکتره و رفت و آمد داشت خونمون بعضی وقتا ؛ داره سعی میکنه ارتباط بگیره

اوایل بش می‌گفت تو دخترمونی و دو تا بچه داریم؛ منم کلا خوشحال بودم و خیالم راحت بود

البته دوستم یکم شیطونه و خب شاد و سرزنده ( چیزی ک من نبودم از بس داغونم کرد و ذوقمو کور کرد) تپل بود و پر انرژی ( همیشه ب من می‌گفت بدنت خیلی صافه و یکم چاق شو و ... که منم میگفتم همه آرزوی اندام منو دارن )

دوستم اومد بهم گفت که اره شوهرت این حرفو بهم زده و بازومو نیشگون گرفته و فلان ( رفتار دوستم اون اولش جوری بوده که انگار اونم خیلی کم نخ داده و شوهر منم دیگه ب خودش جرات داده این کارا رو بکنه)

من اولش باورم نمیشد ولی بعدش ب دوستم گفتم پیاماشو برام بفرست بذار من بت بگم چی بگی که مدرک داشته باشم حداقل زیرش نزنه چون میشناختمش که چیزی رو گردن نمیگیره و یه چند روز پیام دادن و هر بار میخاستیم تموم کنیم پیام دادن رو این به هم می‌ریخت و بعدش رفتارش با من بد میشد ک حق نداری با فلانی بگردی باهاش بری بیرون ؛ یا می‌رفت تو اتاق نمیومد بیرون

خلاصه تهش ب اینجا رسید ک سری بعدی دستشو گرفته بود و بعدم تو پیاما بش گفته بود فلانی شک کرده پیام ندیم هرموقع اومدی خونمون همدیگه رو ببینیم من آروم شم و یا هروقت فلانی سر کار بود حضوری یا تلفنی حرف بزنیم

خلاصه زندگیمون فقط می‌گذشت و من دیگه هیچ ذوق و انگیزه ای نداشتم برا ادامه ؛ اما برا طلاق همیشه یه تر ...

😢

💖سرگروه تثبیتی های قهرمان 💖 تاپیک قوانین تثبیت وزن💪 شروع رژیم: 1401/08/27 ✌ 💚عضو گروه سبز💚  قد:۱۷٠ وزن اولیه:۸۲.۳😓    81.4 » ۸٠.۸ » ۷۹.7 » 79.3 » 78.6 » 77.6 » 79 » 78.2» 76.8» 76.4 ۷۵.۹ » ۷۴.۹ » ۷۴.۶ »  71.9»۶۹.۹»  68.3 هدف نهایی🔥۶۵🔥😍  قهرمان زندگی خودم میشم 💪💪          💥۷۸🔓»💥۷۶🔓»74💥🔓»٧2💥🔓» 70💥🔓69💥🔓 68 💥🔒67 🔒66🔒 65🔒
2740

من دیگه بعد اینا وکیل گرفتم و مهرمو گذاشتم اجرا ک تمومش کنم

فقط مشکل اینجا بود خونمون سه دنگش ب نام اون بود و تو رهن بانک بود و برا گرفتن خونه باید مزایده میذاشتیم و باید خودش هم یه خونه در شانش بهش می‌رسید و خیلی دردسر داشت

بعد این اتفاقا اومد ب التماس و گفت دوستت بهم نخ داده من خواستم امتحانش کنم ببینم با کی میگردی و میخای باهاش مغازه بزنی ( قرار بود وام بگیریم مغازه بزنیم اون کار کنه توش) و خلاصه زد زیر همه چی 🙂اولش هم میگقت تو الان فکر می‌کنی من خیانت کردم  می‌دونم بعدش به خودت مجوز میدی که تو هم به من خیانت کنی 🙃

بعدم ب پام افتاد و کلی خواهش و اینا ک برگرد جبران میکنم همه چیو تازه فهمیدم چقدر دوست داشتم چقد اذیتت کردم خودم همه رو جبران میکنم تو فقط برگرد ، از یه طرف پسرم خیلی احساساتیه و همش میگفتم جدا نشید( من بهش چیزی نگفته بودم ک میخام جدا شیم ولی اون بچه رو کرده بود وسیله خودش یه شب پیشش بود میگفت ب مامان بگو باهات قهرم ک نیومدی خونه ،میگفت مامانت پولکیه بخاطر پول رفته ما رو ول کرده)

وکیلم هم گفت اگه میخوای برگردی امتیاز بگیر بعد برگرد

گفتم ب شرطی میام ک وکالت طلاق بهم بدی و خونه رو کامل ب اسمم کنی و منم مهرمو می‌بخشم دیگه

الان یک ماهی میشه برگشتم


خونه رو هنوز ب اسمم نکرده چون رهن بانک هست و بانک باید قبول کنه با حفظ حقوق بانک انتقال سند انجام شه و هنوز بعد یک ماه جواب نامه رو از استان ندادن😐

اوایل سعی میکرد محبت کنه خیلی آروم باشه خودشو کنترل کنه، بهش گفتم تو رابطه من از این چیزا اذیت میشم اصلا نمیخام هر سری بغلم می‌کنی تهش ب رابطه برسه

ولی خب کم کم عصبانیتاش داره شروع میشه روال رابطمون هم باز مث قبل شده ،خیلی سعی کردم حالا ک برگشتم و دارن فرصت میدم واقعا منم دلم باهاش صاف شه و منم کنارش تلاش کنم برا بهتر شدن زندگیمون ولی واقعا نتونستم و نمیتونم ، دیگه نمیتونم دوسش داشته باشم ، موقع رابطه همش دارم حرص میخورم و الکی ادا در میارم ک اوکی هستم و اونم ازم انتظار داره باهاش حرف بزنم و گرم باشم اما دست خودم نیست

خونه رو هنوز ب اسمم نکرده چون رهن بانک هست و بانک باید قبول کنه با حفظ حقوق بانک انتقال سند انجام شه ...

برو مشاوره

خیانتش شدید نبوده که نشه ببخشی

خلقیاتش باید اصلاح شه 

یه مقدارش با مشاوره حل میشه

💖سرگروه تثبیتی های قهرمان 💖 تاپیک قوانین تثبیت وزن💪 شروع رژیم: 1401/08/27 ✌ 💚عضو گروه سبز💚  قد:۱۷٠ وزن اولیه:۸۲.۳😓    81.4 » ۸٠.۸ » ۷۹.7 » 79.3 » 78.6 » 77.6 » 79 » 78.2» 76.8» 76.4 ۷۵.۹ » ۷۴.۹ » ۷۴.۶ »  71.9»۶۹.۹»  68.3 هدف نهایی🔥۶۵🔥😍  قهرمان زندگی خودم میشم 💪💪          💥۷۸🔓»💥۷۶🔓»74💥🔓»٧2💥🔓» 70💥🔓69💥🔓 68 💥🔒67 🔒66🔒 65🔒



الان گیر کردم با خودم میگم نکنه من مقصرم نکنه من دارم کم میذارم و نیمخام رابطمون خوب شه، نکنه بعد طلاق پسرم بهم بگه چرا این کارو کردی من شرمنده ش بشم ( با اینکه اونم خیلی ذعواش می‌کنه ولی پسرم بازم ترجیح میده با هم زندگی کنیم)

میگم سرنوشت پسرم مثل من و داداشام نشه آسیب نبینه

باز بعدش میگم خب ما نه محبت پدر داشتیم ن مادر , عمه و مادربزرگم بودن دوستمون داشتن ولی جای اونا رو نمیگرفت و همیشه حس میکردم اضافی ام تو اون خونه 😢 اما برا پسرم خودم همه جوره پشتش هستم نمی‌ذارم کمبودی حس کنه تازه اینجوری رفتار باباش هم باهاش بهتر میشه و محبت بیشتری میگیره ازش

مشکل اصلیم اینه نمیتونم دوسش داشته باشم 

همین دیگه

میگم برو مشاوره

شوهرت اصلاح شه تو هم میتونی به زندگی برگردی


بخاطرپسرت...راضی نشو شرایط تو رو تجربه کنه

💖سرگروه تثبیتی های قهرمان 💖 تاپیک قوانین تثبیت وزن💪 شروع رژیم: 1401/08/27 ✌ 💚عضو گروه سبز💚  قد:۱۷٠ وزن اولیه:۸۲.۳😓    81.4 » ۸٠.۸ » ۷۹.7 » 79.3 » 78.6 » 77.6 » 79 » 78.2» 76.8» 76.4 ۷۵.۹ » ۷۴.۹ » ۷۴.۶ »  71.9»۶۹.۹»  68.3 هدف نهایی🔥۶۵🔥😍  قهرمان زندگی خودم میشم 💪💪          💥۷۸🔓»💥۷۶🔓»74💥🔓»٧2💥🔓» 70💥🔓69💥🔓 68 💥🔒67 🔒66🔒 65🔒
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز