خسته شدم نمیدونم از کدومشون بنالم
شوهرم مرد خیلی خوبیه خیلیییی درکم میکنه از وقتی ۱۳یا۱۴سالم بودم منو میخاسته
اون وقتا ک اومد خواستگاریم ۱۷سالم بود من با مخالفت شدید مادرم بازم با همسرم موندم و ازدواج کردم اون موقع ها اصلا اینحوری نبود هیکل عالی خیلیم خوش قیافه بود یعنی روز عقدم بخدا همه مات منو شوهرم بودن
نمیدونم چی شد خودش میگفت قبلنا مشروب میخورد قبل عقدمون نمیدونم ی دفعه بخودم اومدم دیدم معتاد شده تو عقد بودیم بابام بهم گفت ولش کن این مرد زندگی نیست واست گفتم ن میخام پاش بمونم دوسش دارم اخه خیلی اهل محبت بوده و هس
دیگه نخواسته تو عقد پسرمو حامله شدم سریع عروسی گرفتیم شوهرمم ترک کرده بود ولی باز شروع کرد