روزی مادر خواهم شد...🌹 از همین حالا فسقلیم را پیشکش ولی عصر عج کرده ام.... من به قربان این پیشکش ناچیز... فکرش را بکن... با پشت انگشت اشاره ام لپ سرخ و سفیدت را لمس میکنم.... چقدر نرم. قان و قون می کنی ومن برای هزارمین بار فدای نغ زدن هایت می شوم.... آخر چرااااا انقدر شیرینی...اصلا چه معنی میدهد... طفلک معصوم من،میدانی قدر تمام کهکشان راه شیری که نه قدر تمام کائنات دوستت دارم.... اما نباید فراموش کنم... تو دست من امانتی... هر وقت که یار اراده کند راهیت خواهم کرد... راستی،اسمت علی اکبر باشد، علی صدایت می کنم. چه پر ابهت.... خدا کند ذره ای از غیرت و شرف علی بن ابی طالب ع را در وجودت به ودیعه گذاشته باشند... زیر گلویت را دست می کشم.... چقدر سفید.... چقدر لطیف.... بماند بقیه اش. کسی چه میداند از بچه کش های زمان جز تبعیت از اجدادشان انتظار دیگری نمیرود..... یا نه شاید بزرگ شوی،رشید شوی....تمام جوانیم را به پایت میریزم جوانکم... نه نه به پایتان، آخر یک سرباز کم است برای اقایم..... رشید که شدید، پی همه چیز را به تن مالیده ام...خود را آماده کرده ام برای دیدن دست قلم شده...پای قطع شده...تن اربن اربا... زجر آور است؟؟؟میدانم... اما... من شاگرد کودن و عقب مانده مکتب عمه ساداتم.... درس صبر پس می دهم... خم به ابرو نمی آورم ای جگر گوشه، ای ثمره ی عشق پاکم.... من از دیار شیر زنان مملکتی آمدم که با ایثارشان به عالمیان درس عشق دادند........... زینب وار به خط دشمن خواهم زد و حیدر گونه رجز خواهم خواند، تا آخرین نفس.... پ.ن:شاید عجیب و مضحک باشه از نظر بعضی ها که دختری به این سن اینطور فک میکنه... من می خوام و باید تمرین کنم، برا روزی که ی آقایی تکیه به دیوار کعبه میده و میگه :یا اهل العالم انا مهدی....تمرین میکنم تا تو اون روز سد همسر وفرزندانم نشم که احتمال لغزش زیاده تو اون روز.... و خوب میدونم تحملش طاقت فرسا ست....
فقط 1 هفته و 6 روز به تولد باقی مونده !