۱۱ ساله ازدواج کردم
توی این ۱۱ سال طبقه بالای پدرشوهرم اینا هستم
از روز اول تو گوشش خوندم به فکر خرید خونه باش
هر وقت میگفتم میگفت وقت هست هولم نکن حالت بزار ماشین بخرم حالا بزار ماشین عوض کنم حالا حالا...
میگذرم از اینکه تو بورس کل دارایی شو سال ۹۹ باخت
الان از دار دنیا یه ماشین معمولی داریم
کل اطرافیان خونه خریدن از همون روز اول عقدشون به فکر خرید خونه بودن این ایستاده نگاه میکنه
خونه هرکی میریم کل وسایل جدید تغییر دکوراسیون میبینه دلش میخواد ولی اصلا نمیفهمه که فرق ما با اونا اینه که اونا خونه دارن و الان با خیال راحت دارن دکوراسیون میچینن
روزی نشده که از خانواده اش سرزنش نشنوم اونا هم میخوان جا به جا بشن بخاطر ما گیر کردن