پدرم بعداز سی سال کارگری و کار مفت کردن برای صاحب کارش و بچه های اون برج هشت بود که صاحب کارش گفت خونه ما خالی کن کارگر جدید گرفتم فقط یک هفته به پدرم اجازه داد تا از خونه اش برن تو این یک هفته برادرم در روستا حشک خودمان با چندتا بلوک سیمانی برای پدرم یک سر پناه درست که از نطر قابل سکونت نیست سرویس بهداشتی هم ندارن درست کرد برادر کوچیکم هم از مدرسه گرفتن و اونها به ان خونه اسباب کشی کردن تو زمستون تز بین درز های اون بلوک ها چه بار سردی به داخل می اومد موقع بارندگی از صد جای سقف اش چکه میکرد الان هم انچنان داخش گرمه چون در هم نداره هزینه در فلزی هم نداشتن یه پرده در اون هست و......... اگر کسی خییری میشناسه بهشون کمک کنه تو روبیکا عکس میفرستم اینجا بلد نبستم........