بچه ها من سه ماهه نامزد کردم . قبل از نامزدی اوضاع روحی خوبی نداشتم و کاملا گم شده بودم .ی جایی حس کردم نیاز به همراه دارم ولی من کسی بودم ک نمیخواستم تا اخر عمر ازدواج کنم و بچه دار بشم . ارزو هایی ک من داشتم با اوضاع بد روحیه من میسر نبود . دلم میخاست درس بخونم از ایران برم گاهی میگم شاید نباید تسلیم میشدم میدونم میگین همه ی جایی ازدواج میکنن بچه دار میشن ولی …… احساس میکنم بی عرضه بودم ک تسلیم شدم به جای اینکه تلاش کنم تن به ازدواج دادم ازدواجی ک خیلی از من انرژی میبره . حال روحیم منو مدت هاست از پا انداخته. بنظرتون چاره چیه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.