بچه ها دیروز پسر همسایه طبقه بالاییکه همش ۱۳ سالش بود اومد تو پله ها داد زد کمک کنید فکر کردم برای مادر یا برادرش اتفاقی افتاده رفتم بالا دیدم پدرش داره با کمربند میزنتش نیم ساعت بود صدای بدو بدو نیومد من فکر میکردم شلوغ میکنند. رفتم بالا هر چی التماس کردم نزن دوباره برد خونه زدش
چون تازه اومدیم اینجا کسی رو هم نمیشناسم به همسایه بغلی گفتم شوهرتون خونی بره سراغشون گفت نه زنگ زد مدیر ساختمون رفت دم درشون
همسایه بغلی خودشونو در نیومد فقط منو دید میخواستم به اورژانس زنگ بزنم ترسیدم بفهمه کار من هستش شر بشه تو همسایگی
دیروز رو به بدترین حال گذروندم همسرمم میگه زنگ نزن ما هم شهر غریب هستیم میگه دشمن تراشی نکن نمیدونم واقعا عذاب وجدان دارم که نگم هم میترسم اتفاقی بیوفته
یه بار تاپیک کرده بودم ولی جواب نگرفتم اینم بگید مثلاً چیکار میکنند اصلا به درد میخوره زنگ زدن؟