بجه ها تو تاپیکای قبل گفته بودم که با خانواده همسرم مشکل داریم....بعد از اونم مشکلم با همسرم شروع شد که در واقع منشا بازم اونا بودن....کلاه همسرمو ورداشته بودن و بعدم رهاش کرده بودن...ازدواجم که کرد باز چشم دیدن منو نداشتن...اونقد اذیت کردن و مسایل مالی و عاطفی فشار اورد تا ماهم رابطمون سرد شد و کم اوردیم و زدیم به همدیگه.....
حالا خانوم رفته مکه...حج واجب.....بماند که اصلا برای رفتن نه حلالیت گرفت نه زنگ زد....نه به من...حتی به فانیلای خودش...دختراش میگفتن ما با کسی دعوا نکردیم و قهر نیستیم که مامانمون حلالیت بخواد بگیره🫥🫥🫥....حالا ته غیبت و تهمت هستا
الان از مکه زنگ زده میگه برات دعا کردم...نماز خوندم....خدا کمکت کنه😔😔😔😔
انگار من چیکار کردم که نیاز دارم اون برام دعا کنه
اونقد قشنگ خودشو فرشته گرفته و پاک.....که منت داره که من اینجا گذشت کردم و برات دعات کردم....
من دعاشو نمیخوام..زخمهایی که به زندکی و جوونی و سلامتم زد رو هیچ وقت حلال نمیکنم
جای ظالم و مظلوم عوض شده
اون خودشو رئوف و مظلوم گرفت...منو ظالم جا زد
قلبم داره میترکه....اشکم بند نمیاد