۲۳ سالمه
اولش پدر مادرم خوب نبودن باهام فکر میکردم پدر مادر من اینطورن بعد دیدم نه اکثر پدرمادرا بدی کردن در حق بچه هاشون
بعد پدر مادر رو بیخیال شدم گفتم عاشق شدن خوبه اگه شوهر کنم یا یه مرد عاشق پیدا کنم هوامو داره از تنهایی درمیام و زندگی عاشقانه ای خواهم داشت
که از شانس عنچهره بنده یه ادمایی به تورم خورد که عنچهره ای بیش نبودن پس در نتیجه عشق هم کنسل شد
الان فقط عین مادری که به نوزادش میرسه من مراقب خودمم
مرتب تراپی میرم کتاب میخونم ورزش میکنم کلاسای مختلف میرم مراقبت پوستی دارم به موهام میرسم، کافه میرم، کار میکنم ، درس میخونم کمتر میرم مجازی و از هیچ بنی بشری انتظار ندارم
ولی حس میکنم این سبک زندگی مال ادمای ۴۰ ساله اس نه من