من با یکی دوست بودم سه چاررماه
به ظاهر خوب بود اما یه بیناموس بود
مامانم فهمید ک با همیم به بابام گف و خب درکم کردن و چیزی نگفتن
رفتن دربازش تحقیق کردن و حتی بابام به چندین نفر زنگ زد و گوشیو رو اسپیکر گذاشت و شنیدم
گف فلانی چطور ادمیه همشون گفتن بی سر و پاس، اشغاله، عوضیه، نه فقط خودش داداشو پدرشم یه بیناموسین ک اصن دخترتو سمت اونا نفرس
امشب وقتی شنیدم داغون شدم چون وابستشم شده بودم
یک دو ساعت با جیغ گریه کردم ک خانوادم ارومم کردن الان بهترم بهش پیام دادم ک تموم کنم همه چیو اولا هیچ تلاشی برای موندنم نکرد، دوما اصن نخواست ثابت کنه ک دروغه اون حرفا، سوما یه هدیه واسه تولدم داد گف پس بفرست
و به اشغال بودنش کاملا پی بردم، الان خواهش میکنم هیچ سوالی نپرسین و حرفایی بزنین ک ارومم کنه
الان ارومم و ازش متنفرم اما میخوام اروم تر بشم و دگ بهش فکر نکنم
فحش دادن بهش هم ازاده
هجده سالمم هس