بچه های خواهرشوهرم به شدت ندید بدید هستن.
یه سفر یک روزه رفته بودیم پسرش ۸سالشه مدام گیر میداد سوییچ ماشینتون بدین من برم بشینم توشو ببینم
سوییچ ماشین دوسه بار شوهرم داد بهش دررو باز کرد این دیگه پرو شد از یک کیلومتری به ماشین ، گیر میداد سوییچ رو بده بده بده من درهارو باز میکنم.حسابی روی مخمون راه رفت بعدم مدام جفت بچه هاشو فرستاد تو ماشین ما.شیشه رو میدادن پایین میکشیدن بالا.هرچی میگفتیم نکن فایده نداشت
شروع کرد دکمه ی سانروف رو مدام میزد شوهرم دعواش کرد اخرش.همه جای ماشین کثیف کردن به نکبت کشیدن بسکه ندید بدیدن.مدام میگفتن من جلو بشینم در داشبورد هر قسمت ماشین رو باز میکردن میدیدن
زهرمار ترین سفر عمرم بود
خودشون یه ماشین ترکیده دارن هیچ نظارتیم رو تربیت بچه هاشون ندارن
یه چیزی میخریدیم حمله میکردن یکی سه تا برمیداشتن.مثلا بستنی مجبور میشدیم دوباره برای بقیه بخریم.
میمودیم مینسشتیم مدام پسرش میگفت سوییچ بده برم ببینم
ننه باباش هم عین غاز فقط نگاه میکردن.
به شوهرم گفتم دیگه نده ینی چه همینم بوده این یه جقل بچه بشینه پشت فرمون یکیو بکشه یا خسارت بزنه
شوهرمم در نهایت ارامش میگه فقط کنجکاوه😑
دلم میخواد یه بار یه چیزی بگم بچشون که نفهمه ننه باباش بدشون بیاد اینارو جمعشون کنه
خودمم دوتا بچه دارم داشتم بالا میوردم از بچه داری