مامانم به خاطر بیماری قلبی بیمارستان بستری شد
بعد منتقل شد به بخشccu
امشب همه تختاش پره اول مامانم پرسید حتما نیازه همراه داشته باشم پرستار گفت اره حتما خلاصه من داداشم و بابام فرستادم خونه که من بالا سرش بمونم دکتر بیشعور بعد نیم ساعت برداشته میگه امشب خیلی شلوغه همراهی نداشته باشه بیمار منم بهش گفتم از اول باید میگفتی نه الان گفت الان صلاح دونستم گفتم منم الان نمیتونم برم گفت خودم برات ماشین میگیرم گفتم مگه من محتاج پول توام تو خودت چی دیدی خلاصه دیگه پرستاره گفت برو تا دکتر بره بعد بیا بالا سر مامانت دوستان در جریان باشید حتما تحصیلات شعور نمیاره