با شوهرم صبح رفتیم بیرون چیز میز بخریم بعد یهو رگش گرفت شروع کرد سرم داد و بیداد کردم که چرا کمکم نمیدی وقتی نمیتونی کمک گنی بتمرگ تو حونه همرام نیا درصورتی ک من بچه کوچیک بغلم بود اصلا نمیتونستم با بچه ۴ماهه کمک کنم اومدیم خونه من رفتم تو اتاق و ۳.۴ساعت اینا تو اتاق بودم رفتم میز چیدم غذا خوردم اونم خاب بود بیدارش کردم گفتم پاشو غذا گذاشتم بهشم گفتم دیکه نمیخام بینمون روابط عاطفی باشه و نمیخام که دوسم داشته باشی دیگهو ... حالا به نظرتون چیکار کنم برم باز بهش بگم پاشو غذا بخور رفتم دیدم هنوز خابه