بیاید از موقعی که کرونا گرفتید بگید ....

با یه پسره چت میکردم  دوره ای که کرونا گرفته بودم 

یه بحثی شد و بهش گفتم ادمی که حاضر باشه تو دوره کرونا منو ببینه همین الان باهاش ازدواج میکنم 

 و گفت میشه الان بیام ببینمت 

من مهمون هم داشتم یه خانم مسن ‌ . کلا اون نگرفت من و همسرم مریض بودیم 

من هم مهمونداری کردم هم مریض داری هم مریضی کشیدم یه بچه ۷ ماهه هم داشتم . کسی هم نذاشتم بیاد کمک چون خطرناک بود فقط مامانم چند مدل غذا فرستاد برام ولی همه کارارو خودم میکردم سخت بود 

وای من روزی که اعلام کرد تلویزیون کرونا اومده ۲ اسفند تب داشتم 🤐 مثل سگ ترسیده بودم و مدام از حال بد بیهوش میشدم 

بچه ام ۳ ساله ش بود مامانم و بابام میومدن صبح میبردن شب میاوردن بابام کرونا گرفت حالش خیلیییییی بد شد 

داشتم میمردم شبیه روح بودم ولی دعا میکردم فقط بابام چیزیش نشه 

من فکر کنم ۷ بار گرفتم همه هم شدید مریض شدم، ۱۰ روز میرفتم توی اتاق که شوهرم مریض نشه هیچ کاری هم نمیکردم خدا شاهده مریضی و دردلش یک طرف گرسنگی یه طرف دیگه  

من و شوهرم گرفتیم خداروشکر دخترم نگرفت یه نفر یه لیوان آب دستمون نداد من خودم همه کارا رو میکردم خیییییلی سخت بود اصلا نمیخوام یادش بیارم😖

داداشم گرفت بستری شد من و مامانمم گرفتیم توخونه بودیم بابام تو بیمارستان پیش داداشم...اونکه مرخص شد من بستری شدم باز بابام پرستارم بود مامانمم میومد دارو میگرفت و میرف خونه

من همزمان با مامان بابام گرفتم ولی همسزم خداروشکر نگرفت

من خودم مریض بودم میرفتم خونه مامان بابام کارهاشون رو میکردم و براشون سوپ و غذا درست میکردم و آبمیوه میگرفتم و خریداشون رو انجام میدادم

چرا همش اینجا در مورد چیزای منفی حرف میزنن. خب کرونا تموم شد تقریبا. چدا باید درموردش حرف بزنیم

نامزد بودم طفلی نامزدم میرفت ساعت ۷ صبح سرکار ۵ برمیگشت میومد پیشم میموند تا ۱۲ ۱ میرفت خونشون 🥺خیلی عشقه🥺❤️با اینکه خسته بود کلی کلا پیشم بود خداروشکر خودش نگرف🥺

این ریه دیگه ریه نشد واسه من 

مادرم پرستاری کرد بگردم دورش 

اصلا هم احساساتی نبود 

می‌گفت نترس ویزیت نمیشه 

از عاقبت مریضی که میخوره نباید ترسید چون خوب میشه 

از عاقبت سالمی که نمیخوره باید ترسید چون یه طوری میشه 

دقیقا من دوز دوم رو زدم دو روز بعدش اومیکرون گرفتم.بماند که خود به خودی نبود و از یه مبتلا گرفتم

ما یه خانواده ۴ نفری هستیم که همه باهم مبتلا بودیم 

اول بابام علائمش شروع شد قرنطینه شد بعد من بعد مامانم بعد داداشم 

بابام متاسفانه ریه هاش خیلی سریع درگیر شد به ۹۰ درصد رسید بیمارستانا جا نبود بستریش کنن خیلی روزای سختی بود 😢یک ماه موند ای سی یو من با حال مریضم روزی ۳ بار میرفتم بیمارستان براش غذا میبردم 

خالم برامون غذا درست میکرد با اسنپ میفرستاد برام 

دقیقا منم با همین علائم

من بعد از سه تا واکسن گرفتم ، در حد یه سرماخوردگی معمولی، کلی هم تو اون مدت کار کردم اصلا منو ننداخت

من اوایلی که کرونا هنوز به طور قطع تایید نشده بود گرفتم

اول پسرم گرفت بعد من

باردارم بود یعنی مردم و زنده شدم 

خدا رحم کرد به منو بچم چیزیمون نشد

خیلی بد بود خیلی اینقدر تب داشتم کل بدنم سوخته بود 

خدا نیاره اون روزا رو

انشالله تن هممون سالم باشه