خیلیاتون خبر دارید دوهفته اس خونه پدرمم درخواست طلاق دادم یکمش از سر لجبازی بود اصلا زنگ نزد پیام نداد دیشب ام دیدم از طریق همراه من که به زنای خراب زنگ میزنه 😭دیشب رو به زور صبح کردم
امروز رو کلیپ که ی دختر میرقصید عکس خودم گذاشتم که زیرش نوشته بود
(یه زمانی ترس از دست دادن آدمارو داشتم اما الان دیگه اصراری به موندن کسی یا چیزی ندارم فقط کافیه ببینم یه قدم رفتی عقب دیگه نمیبینمت "بدون ترس از تنهایی"
تمام غصه هایی که برات خوردمو بالا میارم طعم بیهودگی میداد)
خیلی دوسش داشتم اما دست سرنوشت ما رو رسوند اینجا در باورم نمیگنجه که اصلا دوستم نداشته یه عمر فکر میکردم هرچی نبوده علاقه بوده اما همونم نبوده
بچه ها طلاق بزرگترین ضربه برای زنه مخصوصا وقتی کفشاتم جفت کنن برات😭