خودش ۳۰ نامزدش ۳۱ حدود ۲ و نیم سال میشه عقده
نامزدش هیچ کس رو تداره ک بره خونش بخابه و کارشم بازاره لباس فروشه
خلاصه مادرشوهرم خیلی خیلی خسیسه امروز خاهرشوهرم گفت که نامزدم چیزی میخوره از پول خودش هست ی حموم میره همش بهم میگه
و شام از جیب برادرشوهرمه ولی اندازه ایی ک میخوره همیشه میوه و اینجور چیزا میاره
همه خریدارو برا خاهرشوهرم خریده ولی اونا هیچی نگرفتن برا نامزدش
خاهرشوهرم گریه میکرد میگفت که مامانم (مادرشوهر من یعنی) چادر خودشو کشیده رو سرش ک مثه من بیوه بشی
الانم همش گریه میکنه میگه خیلی چیزارو نگفتم