یه خلاصه میگم که بدونید اوضاع چجوریه
بچه ها ۷،۸ سال پیش بود که پدرم با یه خانمی در ارتباط بود ( پدر مادرم جدا شدن) و پدرم به شدتتتتت آدم خوبیه
نه اینکه پدرم باشه تعریف کنم باور کنید مثل پدرم مهربان ادم ندیدم با اینکه خودم دل خوشی ازش ندارم
پدرم با این خانم دوست بودن یعنی پسر ایشون و برادر من باهم همکلاسی بودن و این سبب اشنایی پدرم با این زن شد ، بچه ها خیلییی عذاب کشیدم اولش اصلا من نمیدونستم این خانم شوهر داره من از دانشگاه میومدم میدیدم توی خونه ی ماست با پدرم ، پسرش و برادرم هم بودن ( بچه ها اون موقع ۱۲ ) سالشون اینا بود
تا اینکه یه بار پدرم گفت بریم با این خانم بیرون این خانم اومد دیدم بلهههه ، خانم شوهر داره اصلا نیمدونم چجوری توضیح بدم همیشه ادعا میکردن که دوست معمولی هستن باهم ، اما احساس من چیز دیگه ای میگفت
خصوصا وقتی شوهر این خانم زنگ میزد ایشون دروغ میگفتن ، خلاصه ۲،۳ سالی گذشت و من دیدم ایشون فقط در حال پول کندن از پدرمه ، جوری که هر روززززز خونه ی ما بودن ناهار و شام و عذا هم که حتما از بیرون بود
اون موقع ها پدرم که چیزی گردنش مینداخت که اپن خانم بهش داده بود و هیچوقتتتتتتتتتت درش نمیاورد
از این گردنبندا که کیف کوچیکن که توش دعا میذارن
اگه بادتون باشه بچه بودیم داشتیم،
حتی وقتی میرفت حمام با خودش این گردنبد رو میبرد
و من اصلا نمیتونستم توی اون ببینیم
انقدر این گردنبد انداخت تا اینکه بند پلاستیکیش پوسید
باورتون میشه
تا پوسیدگیییییی انداخت گردنش!!!!!
یه روز داشتم کمد دیواری رو جمع میکردم دیدم توی جیب کت و شلوارش گذاشته اون گردنبد رو
در کیف کوچیکش باز کردم
دیدم یه دعا با سه تا دسته باف مو
به رنگ بلوند ، مشکی ، قهوه ای!
دستام میلرزید حالم بد بود
اصلا نمیدونستم چیکار کنم
سریع دعا رو سوزوندم و موها رو هم سوزوندم
و با موی عروسکام بافت انجام دادم
یه تیکه عزبی هم نوشتم و با این موهای عروسکام گذاشتم توی همون گردنبند، به خدای واحد قسم از فردای اون روز اون زنیکه کول بارش جمع کرد
نه اینکه کامل رفته باشه حتی الانم میدونم که هست اما مثل قدیم نیست که بیچارمون کرده باشه
یکبار پیام هاش رو با پدرم خوندم
بچه ها میدونم باور نمیکنید ولی حتی پدرم با ایشون رابطه هم نداشته ( رابطه جنسی) ولی عاشقتم دوست دارم میگفتن و چقدرررر از من بد گفته بود به پدرم در این حد که دخترت فقط به خودش میرسه تو فقط کار میکنی
وای حالم بد شد الانم یادش افتادم
خلاصه این زن کم و بیش هنوز هست
پدرم ماشین این خانم رو ازش خرید
حالا که دارم فکر میکنم از وقتی این ماشین اومد
زندگی ما زیر رو شد
هر کسی سوارش میشه به مدت طولانی اتفاقای بد براش میفته ، خودم سوارش میشدم داشتم زندگیمو به باد میدادم
دادمش به برادرم حالا درگیر اعتیاد شده
پسری که تیزهوشان درس میخوند
بچه ها خیلییی جاهارو خلاصه کردم
فقط میخوام ازتون بپرسم میشه که طلسمی توی ماشین گذاشته باشه؟
۱ ماهه ماشین گذاشتیم برای فروش امروز مشتری اومد
مدارک پیدا نمیشد نذر کردم مدارک پیدا شد
فروختیم ماشین رو ، پولش گرفتیم
یارو زنگ زده دارم ماشین پس میارم
بخداااا دارم دیواانهههه میشمممم
کمکم کنید