وقتی بابام فوت کرد شوهرم سر خاکش جوری باهام برخورد میکرد انگار هفت پشت غریبه بود.جوری که یکی از فامیلامون بهم گفت با هم اختلاف دارین...مامانشم حتی سر خاک نیومد و با همون ژست متکبرانش و خنده تحقیر آمیزش بدجور داغونم کرد از کنار ماشین جم نخورد.به من که اون جور دلشکسته و افسرده شده بودم طلایی که مال من بودو خودش دستش کرده بودو نشونم میداد..خدا ازشون نگذره.. تا چهلم بابام خون جیگر خوردم.خیلی اذیتم کردن.😭
بعد امروز مادرشوهر خالش فوت کرده شوهرم کلی به خودش رسید.کفشاشو واکس زد..بعد میگفت تو اینترنت بگرد ببین کجا بنر مینویسن برم بنر بگیرم..در صورتی که برا بابای من هیچ کاری نکرد..دیگه صبرم تموم شده به خدا دارم گریه میکنم...تو رو خدا از خدا بخواین خدا جواب این دو تا نامردو بده...نگین خودت چرا نشستی چون تا آخرین توانم باهاشون جنگیدم