باز باران!
باز باران با ترانه می خورد بر بام خانه
خانه ام کو ؟؟؟ خانه ات کو ؟؟؟ آن دل دیوانه ات کو ؟؟؟
روزهای کودکی کو ؟؟؟ فصل خوب سادگی کو ؟؟؟
یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین
پس چه شد دیگر ؟ کجا رفت خاطرات خوب و رنگین ؟؟؟
در پس آن کوی بن بست در دل تو آرزو هست ؟؟؟
کودک خوشحال دیروز
غرق در غم های امروز
یاد باران رفته از یاد
آرزوها رفته بر باد
بــاز بــــاران بــاز بــــاران
می خورد بر بام خانه
بی ترانه
بی بهانه
شایدم گم کرده خانه ....
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
هزار سال هم که بگذرد من در توهم حضورت نفس می کشم
من آن شانه هایت را می خواهم که پناهم بود (روحت شاد پدر مهربانم)ﺧﺪاﻳﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻧﺒﺾ ﺯﻧﺪﮔﻴﻤﻪ ﺩﺭ ﭘﻨﺎﻩ ﺧﻮﺩﺕ ﺣﻔﻆﺶ ﻛﻦ ﺁﻣﻴﻦ
منم دوتا سینه هام زخم بود گریه میکردم شیر میدادم خون میومد از نوک سینم هر پماد و دارویی زدم تاثیر نداشت دکتر گفت باید به بچه شیر بدی بزاق دهن بچه خودش مرحمه خیلی سخت بود هنوز از یادآوریش درد تو جونم میپیچه
هزار سال هم که بگذرد من در توهم حضورت نفس می کشم
من آن شانه هایت را می خواهم که پناهم بود (روحت شاد پدر مهربانم)ﺧﺪاﻳﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻧﺒﺾ ﺯﻧﺪﮔﻴﻤﻪ ﺩﺭ ﭘﻨﺎﻩ ﺧﻮﺩﺕ ﺣﻔﻆﺶ ﻛﻦ ﺁﻣﻴﻦ