بعد گفتاردرمانش برام کاملا توضیح داد که بچههایی که اوتیسم هستن معمولا شناختی از خود و اطرافشون ندارن یا گپ زیادی بین خودشون و چیزایی که حس و احساس میکنن وجود داره برای همین ارتباط چشمی برقرار نمیکنن خودشون رو من خطاب نمیکنن به اسمشون واکنش ندارن مالکیت خودشون رو نمیشناسن کلا انگار از محیط اطراف و خودشون غافلن؛ غریبه و خودی فرقی براشون نداره چون کلا آدما فرقی براشون ندارن حسی ندارن نسبت به اونا ؛ به محیط اطراف واکنشهای عجیب نشون میدن حواسشون تندکار یا کندکاره و باید خیلی تمرینات حسی و حرکتی روشون انجام بشه معمولا اصلا دستورپذیر نیستن یا دستورپذیری کمی دارن و نسبت به محیطهای جدید و کلا تجربیات جدید واکنشهای هیجانی شدید نشون میدن چون ذهنشون یه جوری نظم پیدا کرده که اگه نظمش به هم بریزه کل سیستم اونا هم به هم میریزه و برای همین تو مراکز کاردرمانی دائم شاهد صدای جیغ و گریه و مقاومت بچهها هستیم که اصلا دست خودشون نیست و گاهی مدت طولانی طول میکشه تا بچه بالاخره به محیط جدید عادت کنه و کنار بیاد و معمولا والدین از طریق کلاسهای مختلف کاردرمانی و گفتاردرمانی و رفتاردرمانی و بازیدرمانی و... بعد از گذشت چند سال بعضی از این مشکلات رو حل میکنن و بچه پیشرفت میکنه ولی بعضی از بچهها هم مقاومتشون بیشتره و بدقلقتر هستن
بر اساس این نکتهها و با توضیحاتی که من بهشون دادم و ارزیابی خودشون از پسرم، همگی به این نتیجه رسیدیم که پسر من از اول هیچ کدوم از مشکلات بالا رو تو هیچ مقطع سنی نداشته و بنابراین نشونههای اصلی اوتیسم رو رد میکنه و فقط در بخش گفتاری مشکل داشته که مانع میشده با دیگران ارتباط برقرار کنه و همین اعتمادبهنفسش رو پایین آورده و چون هم مشکل گفتاری و هم ضعف ارتباطی داشته تشخیص نادرست گرفته؛ انصافا هم من غیر از چند جلسه گفتاردرمانی هیچ کلاس دیگهای پسرمو نبردم و فقط خودم باهاش کار کردم روزی یکی دو ساعت ولی خوشبختانه از دو سال و نیمگی مهد رفته اوایل کم میبردمش ولی الان یک سال و نیمه نصف روز مهد میره و این هم خیلی بهش کمک کرده؛ و بازم هر دو تاکید کردن که سن طلایی برای تشخیص اوتیسم ۳ تا ۵ سال هست و خیلی از بچهها در این فاصله سنی از غربال اوتیسم رد میشن و تاخیرهاشون جبران میشه با کمک و کلاسهای مختلف؛
و بعد ازم پرسیدن آیا تا به حال به طور اتفاقی متوجه نشدین که پسرتون فتوگرافیک مموری داره یعنی حافظه تصویری قوی که از هر چی میبینه تو ذهنش انگار عکسی بگیره و حفظی همونو تحویل بده
گفتم اتفاقا به نکته خوبی اشاره کردین من دو سال تمومه که تو موقعیتهای مختلف پسرمو امتحان میکنم و با اطمینان میگم حافظه تصویری به شکلی که بچههای اوتیستیک دارن پسرم نداره هر چی که بلده با تکرار و تمرین زیاد یاد گرفته و در حد عادی هست؛ مثلا قدرت خوندن نداره بعد از کلی تمرین تو مهد و خونه، حروف بزرگ رو یاد گرفته ولی نمیتونه کلمه بخونه یا شمارهای میبینه حفظ نمیشه ، هنوز شماره من و باباشو قاطی پاتی میگه هنوز حفظ نشده و خیلی مثالهای دیگه براشون زدم و اونا گفتن یکی از مشخصههای اصلی بچههای اوتیستیک با هوش متوسط رو به بالا، داشتن حافظه تصویری قویه که خیلی وقتا خانوادهها رو متعجب میکنه
معلم پسرم گفت من شاگردی دارم با اوتیسم متوسط که از سه سالگی هر کلمهای میبینه میخونه اگه دفترچه تلفنی رو ورق بزنه خیلی از شمارهها رو با اولین نگاه از حفظ میتونه بگه کافیه فقط یک بار جایی بره کل اون مسیرو حفظ میشه تابلوی مغازهها رو با یک بار دیدن کاملا میشناسه و میتونه هر جای دیگهای اونا رو شناسایی کنه و نوشتههای روی اونا رو بخونه بدون هیچ آموزشی ؛ ولی متاسفانه هنوز ارتباط درست با خودش نداره و الان در هشت سالگی پدر و مادرش هنوز نگران مشکل دستشویی رفتنش هستن و ...
مامانای گل نوشتن طولانی برام آسون نیست ولی هر بار هر جلسهای میرم با جزییات براتون شرح میدم تا شاید کمکی کرده باشم بهتون و جرقهای تو ذهنتون روشن شه و راهی براتون باز شه چون متاسفانه خودم فردی دور و برم نبود تا درست راهنماییم کنه
نتیجه جلسه دیروز این شد که پسرم پیشرفت خیلی خوبی داشته بازم هر دوی اون خانما به ما تاکید کردن کلا قضیه اوتیسم رو فراموش کنیم ؛ پسر باهوشی داریم که تاخیر کلامی داره و باید فقط روی تواناییهای پسرم تمرکز کنیم و روی ضعفهاش کار کنیم تا به امید خدا برطرف بشن
گفتاردرمان هم تاکید کرد همچنان تو خونه فارسی حرف بزنیم و انگلیسی رو به مدرسه و اجتماع واگذار کنیم و چند تا بازی خلاقانه با عروسکها یادم داد و گفت داستانهای زنجیرهای کوتاه و کارتهای مراحل رو همراه با داستانهای تصویری با تصاویر شلوغی که داستانی روایت میکنن باهاش کار کنم و دائم چلنج داشته باشیم و ازش بخوام هر چی میبینه توصیف کنه و پشت سر هم جملات بیشتری بگه
چند روزه که هر روز با هم میریم پارک ؛ تو پارک بازی کردنش با بچهها خیلی بهتر و خودجوش شده چون ماشاالله درشتتر از سنشه بچههای شش هفت ساله پارک میان سمتش باهاش بازی میکنن و دیروز با چند تاشون قایمموشک بازی کرد و خیلی ذوق داشت با بچهها بهش خیلی خوش میگذره از طرف دیگه خیلی مواظب بچههای کوچیکتر از خودشه و گاهی نوبت بازیشو میده به اونا میگه نینی گناه داره 😁 فقط متاسفانه تنها بدیش اینه که بچهها ثابت نیستن و هر روز بچههای جدید میان پارک و در واقع پسرم دوست ثابت نداره