ارتباط چشمیش از همون اولم زیاد تعریفی نبود
اونموقع چون هیچ بچه ای پیشمون نبود با هیشکی ارتباط نداشت پارک و اینام که چندبار بردم ن با کسی ارتباط برقرار نمیکرد بازی هم نمیکرد با وسیله ها فقط استخر توپ و یه کم دوست داشت ولی خودش تنها دوس داشت بازی کنه نه با بچها یادمه خیلی هم بی هدف میرفت مثلا میرفتیم بازار من میخاستم برم یه جای دیگه پسرم دستمو ول میکرد برا خودش میرفت جای دیگه اگه جلوشم میگرفتم قشقرق بپا میکرد
من الان ۷ ساله دیگه یه روز آروم و بدون دغدغه نداشتم مثل بقیه مادرا همیشه خدا باید با بچم راه میومدم یا حرکت بعدش و پیش بینی میکردم
یکی هم اینکه پسرم از همون کوچیکی ترس نداشت حالا از هر چیزی مثلا رو یه بلندی میرفت بیخیال بود اصلا نمیترسید الانم همینطوره خودش و از بالکن آویزون میکنه و به پایین نگاه میکنه بیخیال و نترس من سکته رو میزنم وقتی میبینم میخام ردشم کنم جیغ و داد میکنه که ولم کن نمیفتم🫤