2733
2734
عنوان

بچه ها میشه منو راهنمایی کنید

96 بازدید | 33 پست
سلام خانوما من واقعا ب کمک نیاز دارم درمورد مادرشوهرم و خواهرشوهرم، من از فروردین امسال متوجه شدم باردارم خواهرشوهر و جاریمم باردار بودن خواهر شوهر چاهار ماه از من جلوتر و جاریم دوهفته ما همه تو ی ساختمون زندگی مکنیم ب جز خواهرشوهرم اینا ک اون تا فهمید ما حامله ایم از اون موقع تا الان که بچش بغلش همون جاست،بچه ها ما حرفام زیاده ولی فقط مخام بدونین حس حسادت بقیه وهمچنین بی توجهی مادرشوهرم نسبت بمن کلافم کرده یعنی درواقع اصلا خوشال نیس ک پسرش بچه دار میشه هیچ شاید ناراحتم باشه خیلی افسرده و غمگینم


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
ببین بیخیال همه همین جورن مطمئن باش هر کی دخترشو بیشتر دوست داره خواهرشوهرم 50 روز عقب تر بود از من و حالش عالی و ویار نداشت من حالم بد و افتضاح ویاررررررررررر ولی خیلی خیلی خیلی فرق میزاشتن مثلا سر سفره هر چی بود میگفتن حامله ای بخور به من تعارف هم نمیکردن طوری که شوهرمن که خیلی مامانی هس هم ناراحت میشد به این چیزا فک نکن اعصابت بهم میریزه عوضش خونواده خودت هم بهت توجه میکنن
ممنون میشم اگه برا شفای خواهرم دعا کنید
2740
خانواده شوهر من وقتی فهمیدن باردارم خوشحال شدن و چون خیلی پسرین اسم پسرونه برای نی نیم گذاشتن. وقتی جنسیت نی نی مشخص شد و گفتن دخمله. خیلی رفتاراشون عوض شد. منم یه مدت بیخیالشون شدم. چون رو اعصابم بودن. الان رفتاراشون یکم بهتره. ولی دیگه برام مهم نیست. فقط خودم و شوهر و دخملمه برام مهمه
بخایی توجه کنی خودت عذاب میبینی هنو اول راهه تازه بچه بدنیا بیاد کلی تفاوت دیگه میبینی که باید سعی کنی حساس نباشی مثلا مادر شوهر من اصلا و اصلا بچمو بغل نمی کرد میگفت دستم درد میکنه صداش هم نمیزد تابلو همه فامیل هم متوجه شده بودن و میگفتن به من ولی بیخیال شدم اینا چیزایی نیست که زندگی ودمو و شوهرمو متشنج کنم الان پسرم 9 ماهشه هی میچرخه خودشو بغل مادرشوهرم میندازه خخخخخخخخخخخخ اونم مجبور میشه بغلش کنهو صداش کنه هههههههههههههههههه ولی برا بچه دخترش اونقد جیغ و داد و ذوق میکنه که صداش خونه ما میاد بلخره دخترشه دیگه و ما عرررررررررررررررررررررروس هرچند مامان من اینجوری نبووووووووووووووود ولی اصلا مهم نیس مهم اینه که بچم سالمه خدارو شکرررررررررررررر
ممنون میشم اگه برا شفای خواهرم دعا کنید
من از وقتی حامله شدم اومدم خونه مامانم اینا تاموند شد ماه رمضون که یکم حالم بهتر شد از نظر تهوع و دل درد ک بماند تو این مدت حتی یکبارم کسی از طرف شوهرم جز جاری بزرگم تماس نگرفت روز اول افطار رفتیم پایین خونه مادرشوهرم اینا و خب طبق معمول همه بودن اولش بد نبود با برخورد کاملا عادی گذشت شب مادرشوهرم اینا خواستن سحری بذارن که این سحری شامل ناهار ما حامله ها میشد ک البته جاریم و خواهرشوهرم قبلا بودن و من اولین بار بود قرار بود ناهار بمونم خونه خودم من ب مرغ ویار خیلی بد دارم ک حتی از اسمش متنفرم و اینو اونام میدونن اما درکمال ناباوری مادرشوهرم مرغارو از فریزر دراورد و گف مرغ میذارم
واقعا سعی کن فقط به نی نی اهمیت بدی و شوهرت اگه شوهرت هواتو داره کافیه با خانوادشم فقط برای حفظ احترام رفت و آمد کن. اونم نه زیاد اینطوری خودت بیشتر آرامش داری و الان واقعا به آرامش نیاز داری
محیا جان مشکل اینجاس باهمه این بدیا توقعشون ب اسمون میره اگ بخام تعریف کنم همه اتفاقای فقط دوره بارداریمو اشکتون درمیاد ولی خب اصلا بلد نیستم رودرروشون وایسم و بگم ک بدیارو میفهمم
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687