من ده ساله عروس خانواده شوهرمم
برادرشوهرم بعد سه تا زن چهارمیش این جاریمه
هرروز گردشه باشوهرش اینور اونور میگردن
بعد جالب اینجاست همش به خواهرشوهر مادرشوهرم غیبت منو شوهرم میکنه
میگه شوهرش چه خوبه کارمیکنه فلانی هرروز ی مدل مانتو میپوشه هرروز ی تیپ میزنه میره کلاس و...
انقدر گفتن شوهرم دستشو با سنگچرخ برید من خرافاتی نیستم ولی واقعا انقدر گفت چشمون زد
ی سال و خورده ای اومده هرروز هم دعوادارن میرن خونه باباش کاراش خیلی بچگونس ازمن هشت سالی فکرکنم بزرگ باشه
مشکل من اینه ک همش حرف مارو میزنه البته پشت شوهرای خواهرشوهرمم میگه کلا باهمه کارداره بشدت بدبین طوری ک از وقتی اومده حتی منو برادرشوهرم باهم سلام علیک نکردیم ک فردا حرف و حدیثی نباشه وقتایی ک قهره میره خونه باباش میرم خونه پدرشوهر اونجا برادرشوهرم باشه حرف میزنیم
ن تنهامن حتی برادرشوهرمو نمیزاره با خواهر و مادر پدرش حرف بزنه خلاصه اینکه من چیکارکنم حرف مارو نزنه باهاشم حرف نمیزنما ولی همش پشت سرم حرف میزنه