همیشه سختی کشیدم.همیشه بغضی توی گلو داشتم.هر ثانیه از زندگیم دلیلی برای اشک و ناراحتی داشتم.
از وقتی یادمه همیشه شکستم باختم بریدم تنها بودم ...ازدواج کردم ۲۲ سالم بود لیسانس داشتم ،اینارو گفتم ک نگین بچه بودم یا بخاطر فرار از تنهایی اطدواج کردم ...نه...به حساب خودم حساب شده و از روی عقل ازدواج کردم.
اما مثل چی پشیمونم
مشکلات امون زندگیمو بریده.
خسته شدم
خدا لعنت کنه مادرشوهرمو بخاطر اینکه از دست شوهرم راحت بشه دامادش کرد و منو بدبخت کرد.
وقت خاستگاری فقط تعزیف تمجید
فقط دروغ
هعی خدایا شکرت واگذارش میکنم به خودت..
نه شوهرم دومادی بود نه من عروسی
مادرشوهرم شوهرمو مجبور کرد برای منم دعا گرفت زبون منو بست...جقدر خانوادم گفتن نه ولی منه اخمق دست خودم نبود گفتم اره.
چه خواسنگارایی داشتم رد کردم
اخرم این شد قسمتم...
خدا لعنتت کنه زن
خدا لعنتت کنه زن
خدا لعنتت کنه زن
باعث همه این روزای زهر مارم تویی
خسته شدم دیگ بریدم
کاش خدا نگام میکرد
خدا نجاتم میداد
خدایا من خرابش کردم تو درستش کن..
خدایا تو بساز
تو بهترین هارو بهم بده
خدایا جز تو نگاهم به دست کسی نیست
جز تو گسیو ندارم
خدایا نجاتم بده
خودت میبینی ک حالم چیه
خودت میدونی چی بهم گذشته
خودت خلاصم کن راحتم کن
خدایا دیگ بسه
روزای خوبت کی میرسه😔😔😔😔