رفته بودیم خونه یکی از اقواممون
من شامم گذاشته بودم رو گاز گفتم ۶ برمیگردم بعد نزاشتن بیام تا ۷ بعد یکی از فامیلامونم ک اونجا بود با دوتا دختراش
(اونا ماشین دارن) اونام داشتن این موقع برمیگشتن از همونجا بعد من گفتم پس بیزحمت سرراهتون منم میزارین سرکوچه غذا رو گازه بخدا تفاوت راهش یکیه بعد به دخترش گف از این ور بریم دخترش گف فرقی نداره برا من بعدش زنه بمن گف اخه ما میخوایم از اونور بریم بعد منم کلا قیافم رف توهم خیلی ناراحت شدم خدافظی کردم پیاده اومدم
چقد دلم شکست خداااااا
خدایاااااا هیچ ادمیو بی پول نکن ک محتاج اینو اون بشه
خدایا چ دلی دارم من بخدا
یعنی یه ماشین ارزششو داره
از اونجا تا راه خونه بغض داره خفم میکنه
دلم خیلی شکست💔😔