یه روز از باشگاه رسیدم خونه خیلی خسته بودم لباسهام هم ورزشی و گشاد بود دم خونه که رسیدم زن عموم که همسایه مون هست گفت میشه من رو برسونی فلان پارچه فروشی منم روم نشد بگم خسته ام قبول کردم و سوار ماشین شد نزدیک مغازه که رسیدیم بهم گفت میخوام چادر رنگی بخرم میشه همراهم بیای نظر بدی
گفتم گاش گفته بودین لباسم رو عوض کرده بودم گفت حالا اشکال نداره بیا منم نتونستم نه بگم
وارد مغازه که شدیم بعد از چند دقیقه دوتا خانم با یه آقای جون وارد مغازه شدن از نگاهشون فهمیدم اومدن من رو ببینن و بعدا فهمیدم نقشه زن عمو بوده
اون لحضه که هبچی نگفتم و اصلا به روی خودم نیاوردم
ولی خیلی ناراجت شدم آخه اصلا لباسم مناسب نبود و زن عمو هم نباید بدون هماهنگی این کارو میکرد من دختری بودم که خاستگار زیاد داشتم نیاز نبود برم جایی من رو ببینن
منم اون خاستگارو به خاطر رفتار بدش رد کردم با این که هم پسره خوشکل بود هم پولدار و حانواده دار
به نظرتون بد کردم؟