من نامزدم و تا خانواده شوهر دعوتم نکنن اصلا نمیرم خونشون.دیشب باهاشون بیرون بودیم اخر سر بهم گفت فردا صبح بیا خونه.شوهرمم تو راه گفت اگه دوسداشتی بیای بگو بیام دنبالت.از طرفی امروز یسری کار داشتن و من پیش خودم گفتم اکه برم مجبوره پاشه غذا درست کنه و از کاراش میفته بدتر دستو پا گیرش میشم(تاحالا اونجا غذا نپختم فقط ظرف میشورم سفره میچینم نهایت سالادی چیزی درست کنم) براهمین نرفتم خونشون.الان امروز بشوهرم گفته یبار بهش رو انداختم نیمد کمک.درحالی که اصلا رو ننداخت فقط گفت بیا خونه.جی بگم بهش دلخوری پیش نیاد
هیچی نگو .انگاری نشنیدی
واسه شوهرت همینا را بگو ولی در کمال آرامش
همین که نوشتی فکر کردی اسباب زحمت میشی رو بگو
اهمیت نده خودت درگیر نکن
یا خودتو بزن به این که اصلا متوجه نبودی ازت کمک میخوان یا همین حرف الانتو بگو که فکر کردی باعث زحمت بیشتر میشی نرفتی
من واقعا تاحالا اونجا غذا نپختم میترسم خراب کنم😐
تو عروسشونی مثل دخترشون دفعه بعد برو هم کمک هم بگو هر غذایی که خودشون میخورن درست کنه همین تدارک نبینن
مادرشوهر من رفته به دروغ بعد از بحثی که باهم داشتیم به زنداییم که معرف بود وشوهرم گفته اکرم بمن فحش داده ...ولی من به این روز عزیز فحش ندادم به بچه تو شکمم قسم ..بعد شوهرم اومد شش ماهه بودم اینقدرررر کتکم زد که نگو نفهمیدم چرا کتکم زده ...عید رفتیم خونه زنداییم گفت چرا به مادرشوهرش توهین کردی وفحش دادی ...بعدشم به شوهرم گفتم من به مادرت فحش ندادم چرا به زنداییم اینجوری گفته شوهرم خیلیی فکری شد ...من فقط به ا واگذارش کردم چون تو بندرعباس غریبم هیچکس رو ندارم مادرمم اردبیل وخانواده شوهرم مشهد .....بخدا واگذارش کردم چون شکمم پر بود شوهرم کتکم زد
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
56 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
