ما هرسال با دوتا برادر شوهرام و خانوماشون میرفتیم مسافرت ولی خیلی خوش نمیگذشت چون جاری هام ادا زیاد دارن .با ما مشکلی ندارن با شوهراشون بگو مگ‌و و...
این سری هم برادر شوهرم پیشنهاد داد نظر منو شوهرمم منفی بود شوهرم گفته ما نمیتونیم بیاییم کار داریم
حالا دوستم اینا گفتن بریم اصفهان شوهرمم میگفت چون ب داداشم گفتم نمیتونم بیام زشته که با اینا پاشیم بریم و...
خوب ...
بعد گفت ی روزه بریم ی جای نزدیک اطراف تهران اول گفتم باشه
حق داره یکم سخته
چه زشتی؟؟
حالا به خاطر اونا شما باید خودتونو از مسافرت محروم کنید..
حتما باید جواب پس بدید به اونا؟
بعد دوستم خیلی اصرار کرد ک بریم هزینه انچنانی هم نداره ما ماشین برمیداریم خونه هم اونجا دارن فقط پول غذاست و...
منم تاحالا اصفهانو ندیدم خودم هرچی به شوهرم اصرار کردم نشد دعوامون شد
گفتم الویتت داداشاتن پس من چی ک انقد دوسدارم الان مرخصی هم دارن ولی تو به دا من توجهی نداری و ...
چون قبلا هم تو مسافرت سر اینکه همرنگ جماعت شه با داداشاش کاریو انجام داد ک من راضی نبودم
دیگه گفت تو‌هم حرف منو گوش نمیدی مثلا من میگم نریم دوسدارم تو هم پشتم باشی بگی باشه هرچی تو میگی
شوهر منم بود همین کار شوهر شما رو میکرد،
رودروایسی دارن بلخره
چه میشه کرد
اگه راضی نمیشه دیگه دعوا راه ننداز
خب تنها برید
نه با اینا نه با اونا
خلاصه اخرش گفت باشه حق با توئه بریم
الان فردا قراره بریم ولی باهام سرسنگینه بنظرتون خوش میگذره ؟
