راستش من همیشه با مادرشوهرم مشکل داشتم .از زمانی که پسرم به دنیا اومد پاک میگفت بچم باید بالا پیش اینا باشه. بعد قبول نکردیم خودش میومد موقع غذا دنبالش که شوهرم بالاخره صداش دراومد و تمام شد. بعد رسید به اینکه میگفت بچه باید بدون مادر بیاد بالا و عملا نمیذاشت من برم که اینم با کمک مشاور حل شد(تو یه ساختمونیم).
ولی همچنان مشکل دارم باهاش. امروز اومد کلی بچه رو تشویق کرد که بره بالا پیشش. منم خودم داوطلبانه بردمش اونجا بدون شوهرم.گفتم گناه داره. ولی تا پسرم میومد سمت من صداش میکرد که بره پیش اون. یا میگفت برو پیش پدرجون باهاش بازی کن. یا میگفت برو بغل بابایی. که خب پسرم بچه است. آخرش اومد بغلم و بوسم کرد که اون دق کرد .معلوم بود انتظار داشت بچه رو بفرستم که اونم بوس کنه که من نگفتم چیزی. بعد هم اومدم پایین.
ولی عصبی میشم ازش. نمیدونم چی بهش بگم که این رفتار بدش رو بزاره کنار.نمیدونم چرا وقتی پسرم با من بازی میکنه اون ناراحت میشه