با کلی بدبختی و درد،با اینکه خواب بود،درد و حس میکردم نشستم،یخو دیدم مرده داره دستشو از ماشین میاره تو،می خواد داداشمو بکشه،نمیدونم ببره...
بعد هی دستشو فشار میدادم،ولی هیچ زوری نداشتم،بهد یهو زنه هم داشت شیشه رو زور میزد پایین داداشمو بکشه من سمت راست ماشین پشت نشسته ولی لم داده بودم داداشم سمت چپ خوابیده بود بهد جیغ میزدم و دستاشون فشار میدادم،اومدم داداشم بزارم تو بغلم دیگه کلا شیشه پایین بودو اونا نصف بدنشون داخل،هنوزم اون لبخند مزخرف و داشتن داشتم صورتشون و چنگ میزدم،و جیغ در اصل صدایی ازم در نمیومد که بیدار شدم،قشنگ هیچ تکونی نمیتونستم بخورم،همون صحنه همون اندازه شیشه می خواستم جیغ بزنم،اونموقع بیدار شده بودم نمیتونیستم،چشامو بستنم،دست داداشم گرفتم،و گریه کردم نزدیک 10 20 دقیقه تو همون حالت کم کم صدام انگار اومد بدنمم میتونستم تکون بدم 😐😑هر وقت یادش میوفتم بدجور میترسم😩