مادرشوهرم منو خونش دعوت نمیکنه ؛اعتقاد داره عروس و داماد بدون دعوت باید برن ؛ ۲ ساله عقدم
منم خونش نمیرم جز زمانی که شوهرم باشه ، مثلا ماهی ۱ بار ... چندبار گله کرده که تو نمیای بهش گفتم من بدون گفتنه شما نمیام چون شاغلم هستید
شما هرزمان اوکی بودید بگید من بیام و اونم هیچوقت نمیگه ...
در نتیجه منم چون کم میرم اونجا؛ خونش مثل مهمون رفتار میکنم نهایت تو سفره انداختن کمک کنم یا چای بچرخونم ؛ و هرچند وعده یکبار شاید ظرف بشورم ...