پارسال اتفاقی که کمدشو تمیز میکردم دیدم دفترشو پشت عروسکا قایم کرده کنجکاو شدم باز کردم دیدم از عشق و علاقه ش به یکی از پسرای فامیل نوشته یعنی تمام موهای تنم سیخ شد شکر خدا سر مسائلی با اونا قط رابطه کردیم تا چند روز پیش هی گیر داده بود برام دفتر خوشگل بخر میخوام خاطره بنویسم
براش خریدم
ازم قول گرفت براش قایم کنم ولی اصلا نخونمش
تا امروز که رفت مدرسه خوندم
۵شنبه خونه ی داداشم بودیم گویا پسر خواهر زنداداشم اومده به برادرزاده ی من گفته برو به فلانی یعنی دختر من بگو خیلی دوسش دارم عاشقشم کاش عکسشو داشتم. نازش میکردم بوسش میکردم حتما باهش ازدواج میکنم و ....
حالم بد شد بخدا پسره ۱۱سالشه