؟
تموم نشده،
مگه زندگی بدون سختی هم میشه؟؟!
افسردگی بعداز زایمان
دوران عقدم که مادرشوهرم اذیت میکرد و شوهرمم هیچی نمیگفت. تازه بیشتر بهش اهمیت میداد
نامزدیم یهفتع قبل عروسی بهم خورد وقتی لباس عروسمم رزرو بود
والا بهتر شدم ولی ۵ماه گذشته هندز مث قبل نشدم
روزایی ک همسرم کمپ بود و خودم باید کارمیکردم و خرجشومیدادم مامانش اینام یباررفته بودن دیدنش همش میگف من رفتم من رفتم دیدمش.مسئول کمپم گف خانومش هرروز اینجاس.سخت بود خیلی سخت
بی پولی
دردایی کشیدم که حتی فکرش هم نمیکنی... ده سال عذاب کشیدم بعد از ده سال تموم شد الان سه سال که فقط شکر خدا میکنم
وقتی بچه مو ازم گرفتن
تصادف مامانم اینا
طلاقم
مرگ خاله های جوونم
مرگ مادربزگم
مرگ پدربزرگم
زابمانهای سخت و تنهایی هام
الانم که اذیتای شوهر پ فامیلش
روز های اول ک کات کرده بودم حس میکردم الان میمیرم و نمیتونم بدون اون زندگی کنم ولی خداروشکر الان ۴۶ روزه و من نمردم و زنده ام
روز هایی مادرم بیماری سرطان داشتن و من ترس از از دست دادن شو داشتم و داشتم دیونه میشدم ولی به چشم خودمون معجزه رو دیدیم و شفا پیدا کرد
سال۹۹ که کنکور داشتم و وحشتناک ترین اتفاق عمرم افتاده بود و فک میکردم که آیندم تباه شده و دیگ نابود شدم ولی بازم در کمال ناباوری خدا معجزه شو نشونم داد و نجاتم داد
آخ من قوربون خدا برم که اگ اون نبود من بدبخت ترین بودم
۵ سال دنبال دوا و درمون تو شهر دیگه .خدا را شکر بالخره تمام شد .
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
