برای من امشب یه نشونه فرستاد
تو تمام عمرم به اندازه ی امسال این حس حالی رو که داری نداشتم
یعنی با تک تک سلولام و با اطمینان میگفت دیگه باوری ندارم
این سخت ترین قسمت درماندگیم بود
چون بزرگ ترین باور زندگیمو از دست دادم با خودم می جنگیدم
اما امشب ...
من حتی اراده نکردم سر سجاده باشم و یا دعایی بخونم ولی او به من نشون داد که بهم نزدیکه