با اومدن همسرم تو زندگیم ارامش از زندگیم رفت
خانوادش هر سو استفاده ای خواستن از من کردن
وقتی فکر میکنم اتیش میگیرم
یاد تیکه های مادرش
تا اینکه یرادرشوهرم رو اول زندگی انداختن خونم
شوهرم انقدر جیغ جیغو بود
منم ترسو
تا مدتها کمتر غر میزدم
الان ولی ازشون متنفرم
تمام دلخوشیهام رو ازم گرفتن
از شوهرم
از خانوادش
از همه بدم میاد
و این داره داغونم میکنه